Mohammad Ali Rahmani

Mohammad Ali Rahmani لطفا صفحه را لایک و با دوستان تان به اشتراک بگذارید. ممنون محبتهای تان و تشکر که حرمت همدیگر را حفظ میکنید.

12/12/2024

اشک رایگان
یک مرد عرب سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه می‌کرد. گدایی از آنجا می‌گذشت، از مرد عرب پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ عرب گفت: این سگ وفادار من، پیش چشمم جان می‌دهد. این سگ روزها برایم شکار می‌کرد و شب‌ها نگهبان من بود و دزدان را فراری می‌داد. گدا پرسید: بیماری سگ چیست؟ آیا زخم دارد؟ عرب گفت: نه از گرسنگی می‌میرد. گدا گفت: صبر کن، خداوند به صابران پاداش می‌دهد.
گدا یک کیسه پر در دست مرد عرب دید. پرسید در این کیسه چه داری؟ عرب گفت: نان و غذا برای خوردن. گدا گفت: چرا به سگ نمی‌دهی تا از مرگ نجات پیدا کند؟
عرب گفت: نان‌ها را از سگم بیشتر دوست دارم. برای نان و غذا باید پول بدهم، ولی اشک مفت و مجانی است. برای سگم هر چه بخواهد گریه می‌کنم. گدا گفت: خاک بر سر تو! اشک خون دل است و به قیمت غم به آب زلال تبدیل شده، ارزش اشک از نان بیشتر است. نان از خاک است ولی اشک از خون دل.

12/12/2024

دباغ در بازار عطرفروشان
روزی مردی از بازار عطرفروشان می‌گذشت، ناگهان بر زمین افتاد و بیهوش شد. مردم دور او جمع شدند و هر کسی چیزی می‌گفت، همه برای درمان او تلاش می‌کردند. یکی نبض او را می‌گرفت، یکی دستش را می‌مالید، یکی کاه گِلِ تر جلو بینی او می‌گرفت، یکی لباس او را در می‌آورد تا حالش بهتر شود. دیگری گلاب بر صورت آن مرد بیهوش می‌پاشید و یکی دیگر عود و عنبر می‌سوزاند. اما این درمان‌ها هیچ سودی نداشت. مردم همچنان جمع بودند. هرکسی چیزی می‌گفت. یکی دهانش را بو می‌کرد تا ببیند آیا او شراب یا بنگ یا حشیش خورده است؟ حال مرد بدتر و بدتر می‌شد و تا ظهر او بیهوش افتاده بود. همه درمانده بودند. تا اینکه خانواده‌اش باخبر شدند، آن مرد برادر دانا و زیرکی داشت او فهمید که چرا برادرش در بازار عطاران بیهوش شده است، با خود گفت: من درد او را می‌دانم، برادرم دباغ است و کارش پاک کردن پوست حیوانات از مدفوع و کثافات است. او به بوی بد عادت کرده و لایه‌های مغزش پر از بوی سرگین و مدفوع است. کمی سرگین بدبوی سگ برداشت و در آستینش پنهان کرد و با عجله به بازار آمد. مردم را کنار زد، و کنار برادرش نشست و سرش را کنار گوش او آورد بگونه‌ای که می‌خواهد رازی با برادرش بگوید. و با زیرکی طوری که مردم نبینند آن مدفوع بد بوی را جلو بینی برادر گرفت. زیرا داروی مغز بدبوی او همین بود. چند لحظه گذشت و مرد دباغ بهوش آمد. مردم تعجب کردند و گفتند این مرد جادوگر است. در گوش این مریض افسونی خواند و او را درمان کرد.

12/12/2024

بزرگمهر وزیر دانای انوشیروان هرروز صبح زود خدمت انوشیروان می‌رفت و پس از ادای احترام رو در روی انوشیروان می‌گفت: سحر خیز باش تا کامروا گردی.
شبی انوشیروان به سرداران نظامی‌اش دستور داد تا نیمه شب بیدار شوند و سر راه بزرگمهر منتظر بمانند. چون پیش از صبح خواست به درگاه پادشاه بیاید لباس‌هایش از تنش در بیاورند و از هر طرف به او حمله کنند تا راه فراری برای او باقی نماند.
صبح روز فردا وقایع طبق خواسته انوشیروان اتفاق افتاد. بزرگمهر راه فراری پیدا نکرد. چون صلاح ندید برهنه به درگاه انوشیروان برود، به خانه بازگشت و دوباره لباس پوشید. آن روز دیرتر به خدمت پادشاه رسید.
پادشاه خندید و گفت: مگر هر روز نمی‌گفتی سحر خیز باش تا کامروا باشی؟
بزرگمهر گفت: دزدان امروز کامروا شدند، زیرا آنها زودتر از من بیدار شده بودند. اگر من زودتر از آنها بیدار می‌شدم و به درگاه پادشاه می‌آمدم، من کامرواتر بودم.

11/12/2024

پند لقمان
لقمان حكیم پسرش را گفت: امروز طعام مخور و روزه دار، و هرچه بر زبان راندی، بنویس. شبانگاه همه آنچه را كه نوشتی، بر من بخوان. آنگاه روزه‏ات را بگشا و طعام خور. شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند. دیروقت شد و طعام نتوانست خورد. روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هرچه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هیچ طعام نخورد. روز چهارم، هیچ نگفت. شب، پدر از او خواست كه كاغذها بیاورد و نوشته‏‌ها بخواند. پسر گفت: امروز هیچ نگفته‌‏ام تا برخوانم. لقمان گفت: پس بیا و از این نان كه بر سفره است بخور و بدان كه روز قیامت، آنان كه كم گفته‏‌اند، چنان حال خوشی دارند كه اكنون تو داری.

11/12/2024

مرد فقیری بود که همسرش کره می‌ساخت و او آن را به یکی از بقالی‌های شهر می‌فروخت، آن زن کره‌ها را به صورت دایره‌های یک کیلویی می‌ساخت. مرد آن را به یکی از بقالی‌های شهر می‌فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را می‌خرید.
روزی مرد بقال به اندازه کره‌ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامی که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمی‌خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من می فروختی در حالی که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما وزنه ترازو نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار می‌دادیم.

11/12/2024

نشان تیک آبی نزد نام کاربری در #فیسبوک و #اینستاگرام به این معناست که شرکت #میتا تأیید کرده است که آن صفحه یا نمایه حضور واقعی یک فرد حقیقی/ حقوقی و چهره معروف را به نمایش می‌گذارد. این تیک آبی برای کسانی داده می‌شود ماهانه مبلغی را به کمپنی میتا پرداخت کند. البته دریافت این تیک شرایط و ضوابط خاص خود را دارد که در این ویدئو برای تان راهنمایی کرده ام.
لینک یوتوب در کامنت.

#آموزش #فیسبوک #اینستاگرام

09/12/2024

هرگز با انسان وقیح و بی حیا بحث و جدل نکن
چون او چیزی برای از دست دادن ندارد
و فقط تو را ضایع می کند

09/12/2024

این گفتگو یک سال قبل انجام و در یوتوب علی و گیتی منتشر شده بود.
لینک آن در کامنت.

08/12/2024

هرگز در حضور نفر سوم کسی را نصیحت نکن

08/12/2024

اطلاعیه!
1. هر دوست که در افغانستان در قسمت درآمد از فیسبوک مشکل دارند من میتوانم در بخش حساب بانکی همکاری کنم. اگر ضرورت داشتید از طریق وتساپ با من به تماس شوید.
2. اگر کسی به تولید محتوای آموزشی علاقه مند هست هم زمینه همکاری وجود دارد؛ برای جزئیات از طریق وتساپ هماهنگی کنید.
3. اگر به آموزش کسب درآمد از فیسبوک ضرورت دارید از کانال یوتوب علی رحمانی دیدن کنید. لینک یوتوب در کامنت.
شماره: 0093797919231

08/12/2024

برای هیچ چیز در زندگی غمگین مباش
کار سختی که تو داری، آروزی هر بیکاری ست
فرزند لجبازی که تو داری، آرزوی آن هاییست که بچه دار نمی شوند

08/12/2024

گرگ ها هم با محبت رام می شوند
افسوس تنها موجودی که با محبت هار می شود
انسان است

08/12/2024

هرگز در موقعیتی که خود در آن نبوده اید

کسی را قضاوت نکنید

06/12/2024

نظافت جز ایمان است. کسانیکه مسوولیت میگیرد تا برای انسانها غذا تهیه کند باید بسیار زیاد متوجه نظافت باشند.
#افغانستان #طنز

06/12/2024

Translate into Persian:
The dress she wants for her birthday will cost a pretty penny.

05/12/2024

گر در طلب لقمه نانی نانی
گر در طلب گوهر کانی کانی
این نکته رمز اگر بدانی دانی
هر چیز که اندر پی آنی آنی

05/12/2024

Translate it into Persian:
My younger brother is the apple of my eye.

04/12/2024

سخن را چو بسیار آرایش کنند، هدف فراموش میشود.

Address

London

Alerts

Be the first to know and let us send you an email when Mohammad Ali Rahmani posts news and promotions. Your email address will not be used for any other purpose, and you can unsubscribe at any time.

Contact The Business

Send a message to Mohammad Ali Rahmani:

Videos

Share

  • 457Games

    457Games

    92 the larches, Palmers Green

Other Digital creator in London

Show All