Afghanistan Beauties

Afghanistan Beauties Watch our beautiful country from other side of coin

برای ساختن باور به آینده روشن در میان جوانان افغانستان و بهبود زندگی مردم، باید به مسائل اساسی و ریشه‌ای که جامعه با آن‌...
18/10/2024

برای ساختن باور به آینده روشن در میان جوانان افغانستان و بهبود زندگی مردم، باید به مسائل اساسی و ریشه‌ای که جامعه با آن‌ها مواجه است توجه کرد. برخی از اقداماتی که می‌توان در این زمینه انجام داد به شرح زیر است:

۱. سرمایه‌گذاری در آموزش و پرورش

• توسعه زیرساخت‌های آموزشی: افزایش دسترسی جوانان به مدارس و دانشگاه‌ها، به‌خصوص در مناطق دورافتاده و روستایی.
• آموزش فنی و حرفه‌ای: توسعه برنامه‌های آموزشی فنی و حرفه‌ای که به جوانان مهارت‌های عملی برای ورود به بازار کار می‌دهد.
• تشویق به تحصیلات عالی و تحقیقات: ارائه بورس‌ها و تسهیلات مالی برای دانشجویان مستعد به‌ویژه برای رشته‌های علمی، فناوری، و پزشکی.

۲. ایجاد فرصت‌های شغلی و کارآفرینی

• تشویق سرمایه‌گذاری داخلی و خارجی: فراهم کردن بستری امن و شفاف برای سرمایه‌گذاری که باعث ایجاد فرصت‌های شغلی و رونق اقتصادی شود.
• حمایت از کارآفرینان جوان: ارائه وام‌های بدون بهره یا با بهره کم و برنامه‌های آموزشی برای کمک به جوانانی که می‌خواهند کسب و کار خود را راه‌اندازی کنند.
• توسعه صنایع کوچک و متوسط: تمرکز بر تقویت و توسعه صنایع کوچک و محلی که می‌تواند به صورت مستقیم و غیرمستقیم فرصت‌های شغلی زیادی ایجاد کند.

۳. تقویت امنیت و ثبات

• مذاکره و مصالحه ملی: تلاش برای ایجاد صلح و کاهش خشونت از طریق مذاکرات سیاسی و درگیر کردن گروه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی در فرآیندهای تصمیم‌گیری.
• تقویت نیروهای امنیتی: آموزش و تجهیز نیروهای امنیتی به شیوه‌ای که بتوانند امنیت و ثبات در مناطق مختلف کشور را تضمین کنند.
• پشتیبانی از جوانان و گروه‌های مدنی: ایجاد فرصت برای جوانان و گروه‌های اجتماعی که بتوانند به صورت مدنی و قانونی در فرآیندهای سیاسی و تصمیم‌گیری مشارکت کنند.

۴. بهبود خدمات بهداشتی و رفاهی

• افزایش دسترسی به خدمات بهداشتی: ساخت و تجهیز بیمارستان‌ها و مراکز درمانی به‌ویژه در مناطق روستایی و محروم.
• توسعه سیستم بهداشت عمومی: راه‌اندازی کمپین‌های سلامت برای آموزش مردم در مورد موضوعات بهداشتی و تشویق به واکسیناسیون و مراقبت‌های پیشگیرانه.
• حمایت از زنان و کودکان: اجرای برنامه‌های حمایت از زنان باردار و کودکان برای کاهش مرگ و میر و بهبود شرایط زندگی خانواده‌ها.

۵. تقویت فرهنگ و هویت ملی

• تشویق به حفظ هویت فرهنگی: برنامه‌های آموزشی و فرهنگی برای حفظ زبان، هنر، و میراث فرهنگی افغانستان.
• تشویق به همبستگی ملی: برگزاری رویدادها و جشنواره‌های فرهنگی و ورزشی که به همبستگی و وحدت ملی کمک کند.
• تقویت رسانه‌های مستقل: حمایت از رسانه‌های مستقل که بتوانند روایت‌های مثبت و امیدبخش از آینده کشور را ارائه دهند.

۶. بهبود زیرساخت‌ها و توسعه روستایی

• توسعه راه‌ها و حمل‌ونقل: بهبود و ساخت راه‌ها و زیرساخت‌های حمل‌ونقل که باعث اتصال مناطق روستایی به شهرها می‌شود.
• توسعه کشاورزی و صنایع محلی: برنامه‌هایی برای حمایت از کشاورزان و صنایع محلی به‌منظور ایجاد اشتغال و تولید محصولات بیشتر.
• توسعه منابع انرژی پایدار: ساخت نیروگاه‌های کوچک آبی، خورشیدی و بادی در مناطق مختلف برای تامین انرژی و برق پایدار برای مردم.

۷. ترویج عدالت و برابری اجتماعی

• حمایت از حقوق زنان و اقلیت‌ها: تضمین حقوق زنان و اقلیت‌ها در جامعه و فراهم کردن فرصت‌های برابر در آموزش و اشتغال برای آن‌ها.
• مبارزه با فساد: ایجاد سیستم‌های شفاف و کارآمد برای جلوگیری از فساد که مانع رشد اقتصادی و توسعه اجتماعی می‌شود.
• تشویق مشارکت مردم: ایجاد فرصت‌هایی برای مردم به‌ویژه جوانان تا در فرآیندهای تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی‌های ملی شرکت کنند.

اجرای این برنامه‌ها نیازمند یک اراده سیاسی قوی، حمایت داخلی و بین‌المللی، و همکاری همه اقشار جامعه است. این تلاش‌ها نه تنها به بهبود زندگی مردم کمک می‌کند، بلکه باعث تقویت باور و اعتماد جوانان به آینده‌ای روشن‌تر برای کشور می‌شود.

آینده روشن افغانستان؛ نگاهی به تلاش‌های شفاف برای رشد و پیشرفتمقدمهافغانستان، کشوری با تاریخ پرفراز و نشیب، امروزه در مس...
18/10/2024

آینده روشن افغانستان؛ نگاهی به تلاش‌های شفاف برای رشد و پیشرفت

مقدمه

افغانستان، کشوری با تاریخ پرفراز و نشیب، امروزه در مسیری جدید و پرچالش قرار گرفته است. بحث و گفتگو میان جوانان و اعضای اندیشمند «شفاف» نشان می‌دهد که آینده این سرزمین تنها با همکاری، تلاش و بینش عمیق قابل ساختن است. تنها افرادی که دانش و حرکت دارند، می‌توانند برای آینده افغانستان تصمیم بگیرند و تغییر ایجاد کنند.

حال و آینده؛ فرصتی برای ساختن

شفاف به‌عنوان یک نهاد فکری، وظیفه خود را ساختن جوانان و کودکان به‌عنوان نسل سوم افغانستان می‌داند تا با تربیت آن‌ها، کشوری ساخته شود که در مسائل مهم جهانی، حضور و سهم داشته باشد. برای رسیدن به این هدف، نیاز است که جامعه‌ای با اخلاق جهانی و توانایی هم‌زیستی به وجود بیاید تا افغانستان، مانند کشورهای پیشرفته، جایگاه خود را در سطح بین‌المللی پیدا کند.

طوفان‌های پیش‌رو و ضرورت آماده‌سازی

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که با طوفان‌های مختلفی از جمله طوفان تکنولوژی، طوفان انرژی، طوفان اخلاق جهانی و تکامل جمعی مواجه است. اگر بخواهیم خود را در برابر این طوفان‌ها حفظ کنیم، باید راه‌حل‌های مناسبی بیابیم و به‌طور همزمان با چالش‌های جدید مواجه شویم. شفاف در تلاش است که این طوفان‌ها را به فرصت‌های رشد و ترقی تبدیل کند.

آموزش برای مقابله با چالش‌ها

در شفاف، آموزش‌هایی برای جوانان فراهم شده تا بیاموزند چگونه می‌توانند خود و کشورشان را به سطح جهانی برسانند. جوانان باید در برابر بحران‌ها و چالش‌ها، افغانستانی نو و آنلاین را آماده کنند. این افغانستان، جایی است که مردم آن برای خودشان اجازه نمی‌دهند به بحث‌های بی‌معنی بپردازند و به جای آن، راه‌های سازنده‌ای برای بهبود جامعه پیدا می‌کنند.

راهکارهای شفاف برای توسعه افغانستان

۱. ایجاد سیستم خودکار و دائمی: افغانستان به سیستمی نیاز دارد که بتواند برای همه مردم، به‌ویژه دختران، فعال و مؤثر باشد.

۲. صلح با خود و جهان: برای رشد و ترقی، ابتدا باید هر فرد با خود، خانواده، جامعه و سپس با جهان به صلح برسد.

۳. تربیت نسل آگاه و متخصص: شفاف بر این باور است که تربیت و جذب افراد آگاه و متخصص در سیستم می‌تواند به رشد سریع جامعه کمک کند.

۴. تبیین اصول و قوانین مدرن: افغانستان نیازمند یک سیستم قانونی و اصولی است که بر مبنای نمودارهای مدرن، مثلث‌های فکری و قوانین قابل اجرا بنا شود.

جمع‌بندی

افغانستان در مسیر رشد و ترقی قرار دارد و آینده آن به تلاش و همت جوانان و نخبگانش وابسته است. با پیروی از اصول و برنامه‌های شفاف، می‌توان از چالش‌ها و طوفان‌ها عبور کرد و این سرزمین را به جایگاه شایسته‌اش در جهان رساند. بیایید با هم به این تلاش بپیوندیم و آینده‌ای روشن و سربلند برای افغانستان بسازیم.


Seyed Mahdi Hosseini
اندیشه شفاف

او همیشه سعی می‌کرد تعادلی میان سنت‌های خانواده و خواسته‌های خودش برای آینده پیدا کند، اما این مسیر برایش پر از چالش بود...
09/10/2024

او همیشه سعی می‌کرد تعادلی میان سنت‌های خانواده و خواسته‌های خودش برای آینده پیدا کند، اما این مسیر برایش پر از چالش بود. پدرش، حاجی عبدالله، مردی سخت‌کوش و پر افتخار بود که بیشتر عمر خود را در مزرعه و بازار گذرانده بود. او اعتقاد زیادی به سنت‌های خانوادگی داشت و معتقد بود که کار کشاورزی و کوزه‌گری، حرفه‌هایی است که نباید از بین برود. مادر زینب، حلیمه، زنی مهربان و دلسوز بود که تمام زندگی‌اش را وقف خانواده‌اش کرده بود، اما او نیز مانند پدر، به سنت‌ها پایبند بود.

زینب هر روز صبح با طلوع خورشید از خواب بیدار می‌شد و کوزه‌ای را که خودش ساخته بود برمی‌داشت و برای آوردن آب به چشمه می‌رفت. مسیر چشمه برای او زمانی بود که می‌توانست به زندگی‌اش فکر کند. آینده‌ای که پر از ناشناخته‌ها بود و گاهی او را به ترس می‌انداخت. او همیشه به معلم شدن فکر می‌کرد، اما چالش‌های زیادی بر سر راهش بود؛ از جمله نارضایتی پدرش که باور داشت دختر باید در خانه و مزرعه کمک کند.

یک روز بعد از ظهر، زینب در حالی که مشغول کمک به مادرش در پخت نان بود، دل به دریا زد و با مادرش درباره آرزوهایش صحبت کرد. او گفت: «مادر، من نمی‌خواهم تمام عمرم را مثل شما و بقیه زنان روستا بگذرانم. دوست دارم معلم شوم و به دختران دیگر هم کمک کنم که به آرزوهایشان برسند.»

مادرش نگاهی غمگینانه به او انداخت و با لحنی آرام گفت: «دخترم، ما زن‌ها همیشه در این روستا زندگی کرده‌ایم. زندگی ما همین بوده است؛ خانه، مزرعه، و مراقبت از خانواده. معلم شدن در شهر ممکن است خطرناک باشد. شهر جای آرامی نیست. مردم آنجا فرق دارند.»

این حرف‌ها همیشه در ذهن زینب طنین می‌انداخت. او بین دنیای سنتی و مدرن گیر کرده بود. از یک سو، می‌دانست که برای داشتن آینده‌ای متفاوت باید از روستا خارج شود و در شهر تحصیل کند. اما از سوی دیگر، نمی‌خواست خانواده‌اش را ناراحت کند. او به خوبی می‌دانست که پدرش از کارهای او راضی نیست. یک روز که زینب به کلاس‌های آموزشی می‌رفت، پدرش با او برخورد کرد و گفت: «این کارها به درد ما نمی‌خورد، زینب! ما کشاورزیم، باید کار کنیم و در روستا بمانیم. شهر جای ما نیست.»

اما زینب می‌دانست که باید راه خودش را پیدا کند. با تمام عشق و احترامی که به پدرش داشت، تصمیم گرفته بود که برای آرزوهایش بجنگد. او به مادرش گفت: «مادر، من می‌دانم که شما نگرانید، اما باید به من اعتماد کنید. من نمی‌خواهم از شما و روستا دور شوم، اما اگر معلم شوم، می‌توانم به دختران دیگر اینجا هم کمک کنم.»

روزها گذشت و زینب با پشتکار بیشتری در کلاس‌هایش شرکت کرد. هر بار که به خانه بازمی‌گشت، می‌دید که پدرش هنوز با نگاهی سخت و سنگین به او می‌نگرد. اما او باور داشت که باید پدرش را قانع کند. یک شب که همه دور سفره شام نشسته بودند، زینب دوباره با پدرش صحبت کرد: «پدر، شما همیشه به من یاد دادید که سخت‌کوش باشم و برای چیزی که می‌خواهم تلاش کنم. من هم می‌خواهم همین کار را بکنم. شاید معلم شدن چیزی نباشد که شما برای من خواسته باشید، اما می‌دانم که می‌توانم به دیگران کمک کنم.»

حاجی عبدالله به زینب نگاهی عمیق انداخت و بعد از سکوتی طولانی گفت: «دخترم، من همیشه خواستم که تو راه خانواده را ادامه بدهی. اما اگر واقعا فکر می‌کنی که می‌توانی تغییری ایجاد کنی، به تو اجازه می‌دهم. اما به یاد داشته باش که همیشه به ریشه‌هایت وفادار باشی.»

این لحظه برای زینب مثل شکفتن گلی در دل زمستان بود. او با چالش‌های زیادی روبه‌رو شده بود، اما حالا احساس می‌کرد که می‌تواند هم به آرزوهایش برسد و هم خانواده‌اش را با خود همراه کند. او می‌دانست که راه سختی در پیش دارد، اما ایمان داشت که با تلاش و پشتکار می‌تواند دنیای کوچکی که در آن زندگی می‌کرد را به جای بهتری تبدیل کند؛ برای خودش، برای دختران دیگر روستا، و حتی برای خانواده‌اش.

روزهای زینب در روستای کوچکشان به شکلی یکنواخت اما همراه با تفکراتی عمیق می‌گذشت. او هر روز صبح با طلوع آفتاب از خواب بید...
09/10/2024

روزهای زینب در روستای کوچکشان به شکلی یکنواخت اما همراه با تفکراتی عمیق می‌گذشت. او هر روز صبح با طلوع آفتاب از خواب بیدار می‌شد، کوزه‌اش را برمی‌داشت و به سمت چشمه می‌رفت. صدای پرندگان و نسیم ملایم صبحگاهی که بوی گل‌های وحشی را به همراه داشت، زینب را آرام می‌کرد. اما در ذهن او همیشه سوال‌هایی بود که بی‌جواب مانده بود: “آیا باید مثل مادر و مادربزرگم بمانم و اینجا زندگی کنم؟ یا می‌توانم چیز دیگری را تجربه کنم؟”

یک روز معمولی، وقتی زینب از کنار زمین‌های کشاورزی می‌گذشت، تصمیم گرفت به خانه خاله‌اش، پروین، که در روستایی دیگر زندگی می‌کرد، سر بزند. پروین تنها زنی در خانواده بود که به شهر رفته و کارمند شده بود. او در یکی از ادارات دولتی کابل کار می‌کرد و همیشه برای زینب الگو بود؛ زنی که هم به فرهنگ و سنت‌هایش پایبند بود و هم زندگی مدرن را تجربه کرده بود.

در خانه پروین، زینب درباره زندگی در شهر و چالش‌هایش پرسید. پروین، با چای تازه دم و لبخندی بر لب، شروع به صحبت کرد: «زینب جان، زندگی در شهر آسان نیست. آنجا همه چیز سریع است. مردم هر لحظه در حال حرکت‌اند، و فرصت فکر کردن به چیزهایی که تو هر روز در راه چشمه به آن فکر می‌کنی، کمتر است. اما در عین حال، آزادی‌هایی وجود دارد که در روستا ممکن نیست. من می‌توانم در اداره کار کنم، درآمد داشته باشم و خودم تصمیم بگیرم که چگونه زندگی کنم.»

این صحبت‌ها در ذهن زینب تلنگری ایجاد کرد. او می‌خواست هم استقلال داشته باشد و هم همچنان به ریشه‌هایش وفادار بماند. اما آیا ممکن بود هر دو را با هم داشته باشد؟ او تا به حال فکر می‌کرد که برای رسیدن به زندگی مدرن باید همه چیز را رها کند؛ اما حالا می‌دید که می‌شود بین این دو تعادلی پیدا کرد.

بعد از این ملاقات، زینب با دلگرمی بیشتری به روستا برگشت. او به آینده‌اش در روستا و حتی در شهر فکر می‌کرد و به این نتیجه رسید که برای دست‌یابی به آرزوهایش باید از کوچک‌ترین قدم‌ها شروع کند. اولین قدمش این بود که در کلاس‌های آموزشی که در نزدیکی روستایشان برگزار می‌شد، شرکت کند. این کلاس‌ها توسط یک سازمان غیرانتفاعی در روستاهای اطراف تشکیل می‌شد و موضوعات مختلفی از سوادآموزی گرفته تا مهارت‌های کارآفرینی را آموزش می‌داد.

یک روز که از کلاس بازگشت، زینب متوجه شد که مادرش حال و روز خوبی ندارد. او مدتی بود که از دردهای شدید شکایت می‌کرد، اما به دلیل مشغله‌های خانه، زمانی برای استراحت نداشت. زینب تصمیم گرفت که مادرش را به شهر و نزد پزشک ببرد. این اولین باری بود که زینب به تنهایی به شهر سفر می‌کرد. با کمی ترس و دلهره، اما با شجاعت و تصمیم جدی، مادرش را همراهی کرد.

در کلینیک شهر، وقتی زینب با دکتر درباره وضعیت مادرش صحبت می‌کرد، احساس کرد که می‌تواند در آینده به افراد بیشتری کمک کند. آرزوی معلم شدن در ذهنش پررنگ‌تر شد. او می‌خواست در روستا و بین هم‌نوعانش تغییرات مثبتی ایجاد کند؛ نه تنها برای خود، بلکه برای زنان و دختران دیگر که شاید در شرایطی شبیه به او بودند.

پس از بازگشت به روستا و بهبودی نسبی مادرش، زینب بیشتر از همیشه به کارها و رویاهایش فکر می‌کرد. او می‌دانست که آینده‌اش در دستان خودش است و هر قدمی که برمی‌داشت، می‌توانست او را به آرزوهایش نزدیک‌تر کند.

روزها می‌گذشت و زینب همچنان بین کارهای روزمره روستا و فکرهای بزرگش درباره آینده، در حال تغییر بود. اما چیزی که هرگز تغییر نکرد، عشق او به سرزمینش و باور به قدرتی بود که در درون خودش احساس می‌کرد. او می‌دانست که با تلاش و همت می‌تواند هم به سنت‌های خانواده‌اش احترام بگذارد و هم مسیر جدیدی برای خودش و دیگران باز کند.

این داستان زینب بود، دختری که میان دو جهان قرار داشت؛ جهانی که از گذشته به ارث رسیده بود و جهانی که او خودش برای آینده‌اش می‌ساخت.

زینب دختر بیست‌ساله‌ای است که در یکی از روستاهای کوچک در حومه کابل زندگی می‌کند. او از یک خانواده سنتی اما در عین حال پی...
09/10/2024

زینب دختر بیست‌ساله‌ای است که در یکی از روستاهای کوچک در حومه کابل زندگی می‌کند. او از یک خانواده سنتی اما در عین حال پیشرو است. خانواده‌اش به کوزه‌گری مشغول‌اند و این حرفه از پدر و پدربزرگ به او و برادرش به ارث رسیده است. کوزه‌ای که زینب هر روز صبح به چشمه می‌برد، یکی از همین کوزه‌های دست‌ساز است؛ اما با تفاوتی که نشان از زمانه جدید دارد. برادرش که به تازگی از دانشگاه کابل در رشته هنر فارغ‌التحصیل شده، طرح‌هایی مدرن و خلاقانه به کوزه‌های سنتی اضافه کرده است. کوزه‌هایی که زمانی فقط برای استفاده روزمره ساخته می‌شدند، اکنون نه تنها برای آب، بلکه به عنوان آثار هنری هم به فروش می‌رسند.

زینب هر روز صبح کوزه‌ای را روی شانه‌اش می‌گذارد و از راهی خاکی که از میان مزارع گندم و گل‌های وحشی می‌گذرد، به سمت چشمه روستا راه می‌افتد. او لباسی بلند و سنتی می‌پوشد که با نقش و نگارهای رنگارنگ تزیین شده است؛ اما برخلاف زنان نسل‌های گذشته، روی این لباس، ژاکت جینی هم بر تن دارد که نشان از تغییر زمان‌ها و تاثیر فرهنگ شهری بر زندگی روستایی دارد. کفش‌هایش هم دیگر دمپایی‌های قدیمی نیستند؛ او اکنون کفش‌های راحت و شیکی از بازار شهر به پا دارد.

چشمه‌ای که زینب به آن می‌رود، سال‌هاست که منبع اصلی آب روستا است. این چشمه از دل کوهستان‌های هندوکش می‌جوشد و آبی خنک و زلال دارد. مردم روستا نسل‌به‌نسل از این چشمه آب آورده‌اند و این مسیر برای آن‌ها نه تنها وظیفه‌ای روزمره، بلکه زمانی برای تفکر و صحبت‌های دوستانه بوده است. زینب هم هر روز در این راه، به آینده خود فکر می‌کند. او برخلاف بسیاری از زنان روستا که به کارهای خانه و کشاورزی محدود می‌شوند، آرزو دارد به دانشگاه برود و معلم شود. او باور دارد که زنان روستا می‌توانند نقشی بزرگ‌تر در جامعه داشته باشند و می‌خواهد اولین کسی باشد که این مسیر را هموار می‌کند.

پدر زینب، هرچند مردی سنتی است، اما از آرزوهای دخترش حمایت می‌کند. او که خود هرگز فرصت تحصیل نداشته، می‌خواهد زینب بتواند به چیزی فراتر از زندگی در روستا دست یابد. اما مادر زینب، با وجود علاقه زیادش به دخترش، نگران است. او باور دارد که شهر جای امنی برای دختران جوان نیست و نگران از دست دادن فرهنگ و ارزش‌های روستایی است.

با تمام این تفکرات، زینب همچنان هر روز مسیر چشمه را طی می‌کند. این راه برای او نماد دو دنیای متفاوت است: از یک سو، زندگی سنتی روستا با تمام زیبایی‌ها و سختی‌هایش و از سوی دیگر، زندگی مدرن شهر که با خود آزادی‌ها و چالش‌های جدیدی به همراه دارد. او بین این دو دنیا حرکت می‌کند و تلاش می‌کند تعادلی بین گذشته و آینده، سنت و مدرنیته پیدا کند.

در یک صبح پاییزی، زینب پس از پر کردن کوزه‌اش از آب چشمه، نگاهی به دوردست می‌اندازد؛ جایی که شهر کابل با ساختمان‌های بلند و خیابان‌های پر جنب و جوشش نمایان است. او می‌داند که به زودی باید تصمیم بزرگی بگیرد: آیا راه پدرانش را ادامه خواهد داد یا به سوی آینده‌ای جدید در شهر قدم خواهد گذاشت؟ هرچند هنوز نمی‌داند کدام راه را انتخاب خواهد کرد، اما در دلش مطمئن است که هر مسیری که برود، همواره به ریشه‌ها و سنت‌هایش وفادار خواهد ماند.

این داستان ادامه دارد.

Delivering lectures to youth at a primary school in London
23/07/2024

Delivering lectures to youth at a primary school in London

The richest man in China said, “If you put bananas and money in front of monkeys, they will choose bananas because they ...
19/07/2024

The richest man in China said, “If you put bananas and money in front of monkeys, they will choose bananas because they don’t know money can buy many bananas.”

Likewise, people often choose to work for a salary instead of running a business because they don’t realize a business can make more money. This mindset stems from traditional education, which prepares individuals for jobs rather than entrepreneurship.

One reason for persistent poverty is the lack of training to recognize entrepreneurial opportunities. While wages provide support, profits can build substantial wealth. Shifting from a wage-earning mindset to an entrepreneurial one can significantly improve financial outcomes.

What's Your Opinion?

These statements challenge conventional views on employment and entrepreneurship. Do you think fostering entrepreneurial education could help bridge the gap between poverty and wealth?

این هم برنامه کامل گفتگو با استاد فائز مسوول خانه علم و اخلاق.روی لینک زیر میتوانید بیننده باشید.
12/07/2024

این هم برنامه کامل گفتگو با استاد فائز مسوول خانه علم و اخلاق.
روی لینک زیر میتوانید بیننده باشید.

خانه علم اخلاق تاسیس در سال ۱۴۰۳ توسط دوکتور محمد عارف فائژ حامی این برنامه نورالافغان نت، نورالافغان نت ارایه دهنده خدمات انترنتی بشکل وایرلس و صدفیصد دیدکی...

Master Faez Academy
09/07/2024

Master Faez Academy

"Whether you think you can or you think you can’t, you’re right." – Henry FordProgram your mind for success. Like a comp...
29/06/2024

"Whether you think you can or you think you can’t, you’re right." – Henry Ford

Program your mind for success. Like a computer needs precise programming, our minds need positive and purposeful inputs. Focus on your goals, stay persistent, and maintain a positive attitude. Every small step brings you closer to success. Trust in yourself and keep moving forward.

وطنداران گل عیدتان مبارک.با ویژه برنامه عیدی باما باشید.
17/06/2024

وطنداران گل عیدتان مبارک.
با ویژه برنامه عیدی باما باشید.

16/06/2024

همه ما شاهد پیشرفت‌های سرسام‌آور و فناوری‌های شگرفی هستیم که کشورهای پیشرفته، به‌ویژه غرب، به آن دست یافته‌اند. این پیشرفت‌ها نه تنها در زندگی روزمره ما تأثیرگذار بوده‌اند، بلکه راه‌های جدیدی برای رشد و توسعه ما نیز گشوده‌اند.

اما سوال اصلی این است: ما چگونه می‌توانیم به این سطح از پیشرفت و فناوری دست پیدا کنیم؟

نخستین گام، باور به توانایی‌های خودمان است. ایمان به اینکه ما نیز می‌توانیم به همان سطح از پیشرفت برسیم، نقطه شروعی مهم و اساسی است. هر دستاورد بزرگ با یک ایده و باور شروع می‌شود.

دومین گام، سرمایه‌گذاری بر روی آموزش و پژوهش است. دانش، اساس هر پیشرفتی است و ما باید به آموزش نسل‌های آینده و ارتقاء سطح علمی جامعه توجه ویژه‌ای داشته باشیم. پژوهش و نوآوری نیز از جمله عوامل کلیدی در این مسیر هستند. باید فرصت‌هایی برای تحقیقات علمی و توسعه فناوری ایجاد کنیم و از استعدادهای بومی حمایت کنیم.

سومین گام، همدلی و همکاری جمعی است. پیشرفت‌های بزرگ به کمک تلاش‌های جمعی و همکاری‌های بین‌المللی به دست می‌آیند. باید از تجارب دیگران بیاموزیم و در عین حال، دانش و دستاوردهای خود را با دیگران به اشتراک بگذاریم. هم‌افزایی و تبادل اطلاعات می‌تواند سرعت پیشرفت ما را چندین برابر کند.

چهارمین گام، پشتکار و استقامت است. هیچ موفقیتی بدون تلاش مستمر و پشتکار به دست نمی‌آید. باید با عزم و اراده قوی، از چالش‌ها و موانع عبور کنیم و به سوی هدف‌های بلندمدت خود گام برداریم.

در نهایت، مسئولیت‌پذیری و تعهد به پیشرفت و توسعه پایدار نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. باید به فکر فرداهای بهتر برای نسل‌های آینده باشیم و با بهره‌گیری صحیح از منابع، به توسعه پایدار و همگانی دست پیدا کنیم.

دوستان عزیز، ما نیز می‌توانیم با پیروی از این اصول و با اتحاد و همدلی، به قله‌های پیشرفت و فناوری دست یابیم. ایمان داشته باشیم که هر یک از ما می‌تواند نقشی موثر در این مسیر ایفا کند.

با آرزوی موفقیت برای همگان،
Seyed Mahdi Hosseini

جواب تابش برای انتقاد های مردم در برنامه خوش شانس روزانه.
14/06/2024

جواب تابش برای انتقاد های مردم در برنامه خوش شانس روزانه.

https://youtu.be/x2vfelmrPto?si=tRDrlpBoB6FfmgEn
13/06/2024

https://youtu.be/x2vfelmrPto?si=tRDrlpBoB6FfmgEn

این برنامه با حمایت شرکت خدمات انترنتی نورالافغان نت برای شما تقدیم میشود.نورالافغان شرکت انترنتی خدمات وایرلس درولایت هرات.آدرس؛ هرات امام مسلم ۱۵

Address

London
TW75JG

Alerts

Be the first to know and let us send you an email when Afghanistan Beauties posts news and promotions. Your email address will not be used for any other purpose, and you can unsubscribe at any time.

Contact The Business

Send a message to Afghanistan Beauties:

Videos

Share