19/02/2023
وقتی زنده بود و کنار م بود و قوی بودم❤️🩹🥹
پدرم
میدانی چرا؟
وقتی از کار به خانه میامد می پرسیدم پدر خسته هستی
میگفت نی جان پدر
وقتی می دیدم به فکر فرو رفته می پرسیدم پدر مشکلی داری
میگفت نی جان پدر
وقتی سر دسترخوان میوه را به من میداد میگفتم تو خوش نداری
میگفت نی جان پدر
وقتی بازار می رفتیم بار سنگین تر را می گرفت می پرسیدم پدر برایت سنگین نیست
میگفت نی جان پدر
وقتی عید میشد برای ما لباس نو میخرید ولی خود اش لباس کهنه خود را می پوشید می پرسیدم پدر چرا برای خودت لباس نو نخریدی
میگفت دوست ندارم جان پدر
روز ها و سال ها گذشت جوان شدم پخته شدم
یک باره فهمیدم پدرم دروغ میگفت
خسته میشد
مشکل میداشت
مریض میبود
بار های زندگی سنگین بوده
غذای خوب را دوست داشت
لباس خوب را دوست داشت
استراحت را دوست داشت
اما بخاطر ما دروغ میگفت که خوش باشیم
پدر نازنینم دوستت دارم اما نه انقدر که تو مرا دوست داری
بعد از دیدن پدرم گریه کردم
به دلم گفتم آخ پدرم دروغگو نبود
دلم تنگ شد و من هم نوشتم
تا قدر پدر و مادر خود را بدانیم.
شیر کنید اگر پدرتان را دوست دارید.