The Republic Of Silence جمهوری سکوت

  • Home
  • The Republic Of Silence جمهوری سکوت

The Republic Of Silence جمهوری سکوت A voice for the voiceless

ابوالفضل وارسته، کاراته‌کار افتخارآفرین هزاره افغانستان، برنده مدال‌های طلا و برنز در رقابت‌های شرق فرانسه شداین قهرمان ...
05/11/2024

ابوالفضل وارسته، کاراته‌کار افتخارآفرین هزاره افغانستان، برنده مدال‌های طلا و برنز در رقابت‌های شرق فرانسه شد

این قهرمان کاراته افغانستان و بازیکن پیشین تیم ملی، که اکنون در فرانسه زندگی می‌کند، روز یکشنبه، ۱۵ عقرب یا ۳ نوامبر ۲۰۲۴، در مسابقات جام کاراته زون شرق فرانسه درخشید و با غلبه بر حریفانش در بخش کومیته (مبارزه) مدال طلا را به دست آورد، همچنین در بخش کاتای انفرادی موفق به کسب مدال برنز شد.

این رقابت‌ها با حضور بیش از (۱۰۰) ورزشکار زن و مرد در دو بخش کومیته و کاتا، به همت فدراسیون ملی کاراته فرانسه، به هدف آماده‌سازی و ارتقاء سطح بازیکنان برای مسابقات آتی در شرق فرانسه برگزار شد.
نفرات برتر این مسابقات به عنوان نمایندگان برای رقابت‌های آینده انتخاب شدند.

ابوالفضل وارسته با ۱۶ سال تجربه در عرصه ورزش رزمی کاراته، از چهره‌های برجسته این رشته به شمار می‌آید. او کاراته را زیر نظر اساتید ورزیده در کابل آموخت و در طول دوران فعالیتش، مدال‌های بسیاری در رقابت‌های کشوری به دست آورد. سه سال است که وارسته به فرانسه پناهنده شده و با پشتکار و تمرینات مستمر، خود را برای شرکت در رقابت‌های ملی و بین‌المللی آماده می‌کند.
ورزش تنها بخشی از زندگی پرثمر وارسته نیست. او هنرمندی چندبعدی است که در زمینه عکاسی و فیلم‌سازی انیمیشن نیز فعالانه فعالیت دارد. در مدت حضورش در فرانسه، نمایشگاه‌های متعددی برگزار کرده و به فعالیت‌های هنری خود ادامه داده است. او امیدوار است که با شرکت در رقابت‌های جهانی کاراته، افتخارات بیشتری را برای افغانستان رقم بزند.

خلاصه دورنمایی از زندگی ابوالفضل وارسته
ابوالفضل وارسته، متولد سال ۱۳۷۳ در شهر کابل، در میان جنگ‌های داخلی به دنیا آمد. پس از سقوط طالبان در سال ۱۳۸۱، وارد مکتب شد و در سال ۱۳۹۶ از رشته فوتوگرافی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه کابل فارغ‌التحصیل گردید. در سال ۱۳۹۹، موفق به قبولی در مقطع ماستری هنرهای تجسمی دانشگاه کابل شد، اما با سقوط حکومت و بازگشت طالبان به کابل، ناگزیر به ترک کشور و پناهندگی به فرانسه شد.
ابوالفضل همواره به مستندسازی تصویری از زندگی اجتماعی مردم افغانستان علاقه داشت، اما خطرات ناشی از حضور طالبان در بیشتر شهرهای کشور، حمل دوربین و تصویربرداری را به امری پرمخاطره تبدیل کرده بود. بنابراین، او مناطق امن‌تر تحت کنترل دولت را برای عکاسی انتخاب می‌کرد.
آثار او اغلب بازتابی از زندگی روزمره مردم و دغدغه‌های اجتماعی آنان است و از دیدگاه منحصربه‌فرد خود به روایت داستان‌هایشان می‌پردازد.
ابوالفضل وارسته در ادامه فعالیت‌های هنری‌اش، نمایشگاه عکاسی با عنوان "داستان‌های ناتمام از افغانستان" را روز سه‌شنبه، ۲۵ اکتبر ۲۰۲۴، در کتابخانه چندرسانه‌ای بین‌شهری اپینال (BMI) در کشور فرانسه برگزار کرد. این نمایشگاه، که با استقبال گسترده‌ای مواجه شد، مجموعه‌ای از عکس‌های تأثیرگذار و روایتی بصری از زندگی روزمره و چالش‌های مردم افغانستان را به تصویر می‌کشید.
وارسته با دید هنری خاص خود، لحظاتی از امید، درد، و مبارزات مردم افغانستان را در قالب عکس‌هایی بی‌نظیر ثبت کرده است. هر تصویر بازگوکننده داستان‌هایی است که شاید در گوشه‌ای از جهان به پایان نرسیده و همچنان ادامه دارد.
ایشان با نگاه عمیق و حس همدلی، معتقد است که دیدار و آشنایی با مردم در نقاط مختلف جهان یکی از باارزش‌ترین جنبه‌های زندگی یک عکاس است.
برای این قهرمان و هنرمند افغانستان، موفقیت‌های روزافزون آرزو داریم.

ابوالفضل عزیز، در عرصه ورزش کاراته و هنر عکاسی همچنان بدرخش و راوی پرصلابت سرزمین و مردم خویش باشید!

کنفرانس محو نژادپرستی و دفاع از حقوق مهاجرین در هامبورگیکشنبه، 3 نوامبر 2024این کنفرانس سه‌روزه با موضوع محو نژادپرستی و...
05/11/2024

کنفرانس محو نژادپرستی و دفاع از حقوق مهاجرین در هامبورگ
یکشنبه، 3 نوامبر 2024
این کنفرانس سه‌روزه با موضوع محو نژادپرستی و دفاع از حقوق مهاجرین با حضور گسترده فعالان، گروه‌های فرهنگی و سازمان‌های حمایت از حقوق مهاجرین، و شرکت بیش از 400 نفر در شهر هامبورگ توسط سازمان We’ll Come United برگزار شد؛ نهادی غیرمتمرکز که با ایجاد شبکه‌ای از گروه‌های محلی، با هدف ترویج همبستگی و برابری اجتماعی از طریق نشست‌ها، تظاهرات، کنفرانس‌ها و اردوهای آموزشی در سراسر آلمان و فراتر از آن فعالیت می‌کند.
روز اول به معرفی نهاد و فعالیت‌های آن اختصاص داشت. در روز دوم این کنفرانس، شرکت‌کنندگان در جلسات متعدد با سخنرانی‌ها و ارائه‌های مختلف شرکت کردند. برنامه‌های فرهنگی متنوعی نیز توسط "کانون فرهنگی و ورزشی هزاره" اجرا شد که این روز را به‌یادماندنی‌تر کرد. این برنامه‌ها شامل رقص‌های محلی، موسیقی فولکلور هزاره‌های افغانستان، و نمایشگاه‌های آثار هنری از هنرمندانی چون امین نادم، علی امید، گل محمد جعفری و دیگران بود. آثار هنری شامل تابلوفرش، نقاشی روی قالین، نمد و تکه، نقاشی اکریلیک، رنگ روغن، گرافیک دیجیتال، عکاسی، و نقاشی‌های معرق‌کاری روی چوب، به همراه سرو غذاهای سنتی بود که جلوه‌ای از زیبایی و غنای فرهنگی مهاجرین را نشان می‌داد.
غلام یحیی رحیمی، نماینده کانون فرهنگی و ورزشی هزاره، در سخنرانی خود به مسئله نسل‌کشی هزاره‌ها و آپارتاید جنسیتی علیه زنان، به‌ویژه زنان هزاره در افغانستان، پرداخت. او بر اهمیت آگاهی جهانی و تلاش برای دادخواهی تأکید کرد و به شرایط دشواری که این جوامع متحمل می‌شوند، اشاره کرد. رحیمی همچنین با معرفی گروه هنری کانون، فضایی پر از شور و احساس ایجاد کرد. این بخش با اجرای رقص توسط زهره کریمی، آیدا کریمی و نجیب خاوری و نواختن دمبوره توسط سلیمه اکبری و روح‌الله سروری، فرهنگ غنی هزاره‌ها را در حضور ده‌ها نهاد آلمانی و بین‌المللی به نمایش گذاشت.
استاد علی امید، پرزنتیشنی‌‌ای با موضوع "جایگاه زنان در حکومت‌های مختلف افغانستان" داشت که در آن به تحلیل آسیب‌پذیری‌ها، فرصت‌ها و چالش‌های زنان افغانستان پرداخت. حضور نمایندگان نهادهای آلمانی و سازمان‌های مهاجرین فرصتی فراهم کرد تا صدای زنان کشورش را به گوش مراجع بین‌المللی برسانند و زمینه‌ای برای دادخواهی مؤثر ایجاد شود.
روز سوم کنفرانس، ده‌ها نهاد و سازمان اجتماعی درباره موضوعات مختلف سخنرانی کردند که جملگی بازتابی از خشونت‌های بی‌پایان، دردها و آرزوهای سرکوب‌شده جمعیت‌هایی بود که در زادگاه خود یا در مهاجرت با چالش‌های گوناگون دست‌وپنجه نرم می‌کنند.
استاد علی امید، نیز پرزنتیشنی داشت که بازتابی از روایت یک نسل و تاریخ تکرارشونده تلاش برای محو هویت هزاره‌ها بود. موضوع "نسل‌کشی و به حاشیه رانده شدن مردم هزاره در رژیم‌های مختلف افغانستان" به تاریخچه دردناک این مردم و تجربیات سخت آن‌ها در دوره‌های گوناگون پرداخت.
او در سخنرانی خود به وضعیت اسفبار زنان افغانستان اشاره کرد؛ کشوری با تنوع اقوام که قانون اساسی آن از 14 قوم نام برده است، اما تبعیض‌ها در این حکومت همچنان بر سر تمام اقوام افغانستان، به‌ویژه هزاره‌ها، سایه بیشترافکنده است. او از دستاوردهای هزاره‌ها سخن گفت و از آسیب‌پذیری‌ها و قتل‌عام‌های هدفمندانه پرده برداشت.از قتل عبدالرحمن خان تا کنون روایت نمود، استاد امید با خطاب به نهادهای آلمانی و نمایندگان سازمان‌های مختلف مهاجرین مقیم آلمان، به‌ویژه افغان‌های حاضر، از سکوت مرگبار مادرانی گفت که فرزندانشان را در میدان‌های دادخواهی، ورزشگاه‌ها، مراکز آموزشی، بیمارستان‌ها، مسیرهای روزمره و حتی در سفرهای بین‌ولایتی از دست داده‌اند. او از داستان‌های تلخ مردمی گفت که تنها به جرم هزاره بودن با تبعیض، انزوا و مرگ روبرو شده‌اند.
ایشان از بی‌عدالتی‌های عظیم سخن گفت؛ از زخم‌هایی که هیچ‌گاه التیام نیافتند و از رنجی که زیر بار ظلم، پنهان و خاموش می‌سوزد. او بر لزوم یافتن راهکارهایی برای جلوگیری از تکرار این چرخه تلخ تأکید کرد و ابراز امیدواری کرد که این مباحث، صدای جان‌های از دست‌رفته و اشک‌های پنهان را به گوش جهانیان برساند و نهادهای شرکت‌کننده را به همکاری وادارد تا شاید روزی هیچ کودکی هراس جنگ را تجربه نکند و هیچ نسلی زیر بار تحقیر و نابودی خم نشود.
در خاتمه، خانم سیده امان پوپل‌زی نیز سخنرانی کرد. او در ابتدا از دستاوردها و شایستگی‌های مردم هزاره تقدیر و تحسین کرد و اشاره نمود که هزاره‌ها مردمانی شریف، تحصیل‌کرده، هنرمند و شایسته‌اند که به دلیل تفاوت‌های ظاهری و باورهای مذهبی، در مقایسه با دیگر اقوام افغانستان آسیب‌پذیرتر بوده و همین باعث قتل‌عامشان شده است. خانم پوپل‌زی افزود که به‌عنوان یک تاجیک، همیشه در کنار همه مردم افغانستان خواهد ایستاد و از حقوق تک‌تک هم‌وطنان خود دفاع خواهد کرد. او در پایان سخنرانی، به نمایندگی از مردم افغانستان، همه شرکت‌کنندگان را به اتحاد و همبستگی فراخواند.
تعدادی از مهاجرین افغانستان، با دست‌های در هم گره‌شده زیر تصویر "نماد اتحاد اقوام افغانستان"، شعارهای وحدت و هماهنگی سر دادند و یک‌صدا فریاد زدند: "چوک یشه افغانستان!"، "تل دی وی افغانستان!" و "زنده باد وحدت مردم افغانستان!"

خاطر نشان سازم که در این نمایشگاه هنری با ابتکاری خلاقانه و تأثیرگذار، چهره‌های نمادین و برجسته افراد هزاره را به‌صورت ماکت‌های هنری بازسازی کرده بود. هر ماکت نه تنها نمایانگر جایگاه حقیقی و حقوقی این افراد در جامعه است، بلکه با بهره‌گیری از فناوری مدرن، تجربه‌های تلخ و واقعی نابرابری، تبعیض، و قتل‌عام‌هایی که این جامعه در افغانستان با آن روبه‌رو بوده است، روایت می‌کند. این آثار با داشتن بارکدهایی طراحی شده‌اند که بازدیدکنندگان می‌توانند با اسکن آن‌ها از طریق گوشی‌های هوشمند، به پادکست‌های صوتی دسترسی پیدا کرده و روایت‌های این افراد را به دو زبان فارسی و آلمانی بشنوند.
این پروژه ارزشمند با همکاری کانون فرهنگی و ورزشی هزاره و حمایت سازمان‌های برجسته‌ای مانند Gesellschaft für bedrohte Völker و Amnesty International اجرا شده است. تاکنون بیش از ده ماکت هنری خلق شده، و در آینده قرار است این پروژه با روایت‌های بیشتری گسترش یابد تا صدای این جامعه مظلوم به گوش جهانیان برسد.
این ابتکار نه تنها اهمیت استفاده از هنر برای روایت‌گری را به‌خوبی برجسته می‌کند، بلکه فضایی را برای بازتاب مقاومت و پایداری هزاره‌ها فراهم می‌آورد. ماکت‌ها با جزییات دقیق و چهره‌هایی گویا، داستان‌هایی از مبارزه، رنج و آرمان‌های هزاره‌ها را زنده می‌کنند و همگان را به تأمل درباره عمق بی‌عدالتی‌ها و اهمیت برابری و عدالت فرا می‌خوانند.
علاقه‌مندان به شنیدن این روایت‌ها می‌توانند به آدرس زیر مراجعه کنند و با استفاده از پلتفرم SoundCloud، صدای واقعی این مردم را بشنوند:
https://soundcloud.com/gfbv
این نمایشگاه، فرصتی بی‌نظیر برای آشنایی با چالش‌ها و داستان‌های ناگفته مردم هزاره است و بازدیدکنندگان را به درک بهتر و حمایت از تلاش‌های این جامعه برای عدالت اجتماعی دعوت می‌کند.
این نشست با همت سازمان We’ll Come United برگزار شد. این سازمان، نهادی غیرمتمرکز است که با شبکه‌ای از گروه‌های محلی برای ترویج همبستگی و برابری اجتماعی از طریق نشست‌ها، تظاهرات، کنفرانس‌ها و اردوهای آموزشی، در سراسر آلمان و فراتر از آن فعالیت دارد.
این کنفرانس سه‌روزه به نمادی از اتحاد و همبستگی تبدیل شد؛ فرصتی که مهاجرانی از سراسر جهان را گرد هم آورد تا همراه با نهادهای آلمانی در مسیر عدالت و برابری اجتماعی هم‌صدایی کنند. این همبستگی قدرت ناشی از تعامل و تفاهم را به نمایش گذاشت، امید را در دل‌ها کاشت و مسیر را برای مبارزه با نژادپرستی روشن ساخت.

تصاویر از علی رحیمی

03/11/2024
24/10/2024

روایت یکی از بستگان شهداي دانایی کوثر دانش!

آموزشگاه کوثر دانش در دشت برچی، پل خشک موقعیت دارد. در این آموزشگاه دانش آموزان اساسات مضامین ساینسی ( ریاضیات از مبتدی تا سطح عالی، فیزیک از مبتدی تا سطح عالی، کیمیا از مبتدی تا سطح عالی و هندسه و مثلثات) را بصورت اصولی و جدی آموزش می‌دیدند. یکی دیگر از برنامه های این آموزشگاه که مهمترین بخش آموزشی این مرکز علمی را تشکیل میدهد در واقع کلاس های آمادگی کانکور می‌باشد.

تشنگان علم و معرفت در دشت معرفت برای راه یافتن در دانشگاه‌های داخلی و خارجی و سپری نمودن آزمون کانکور در کلاس‌های آمادگی شرکت می‌نمودند.

هزاره در طول تاریخ مورد بی مهری و ستم تاریخی قرار گرفته است، هزاره‌ها به خوبی می‌دانند که باید علم فرا گیرند و تنها راه نجات شان از فقر و رنج تاریخی همین دانایی است و بس. اما متاسفانه حکومت به رهبری اشرف غنی احمدزی این فرصت طلایی و یگانه فرصت که هزاره‌ها راه نجات شان را که علم و دانش و راه یافتن در تحصیلات عالی بودند را برای انسان هزاره محدود ساخت و علم و دانش را سهمیه بندی نمودند.

از سهمیه بندی کانکور، هزاره‌ها شدیدن نگران شدند اما از تلاش و علم اندوزی خسته نشدند بلکه انگیزه‌شان چند برابر شد و توانایی و ظرفیت شان را بالا بردند، و شمسیه علیزاده اول نمره کانکور سال ۱۳۹۸ شد. شمسیه علیزاده از غزنی، دوم نمره کانکور از بغلان، هزاره اهل سنت و سوم نمره از بهسود همه نخبگان کانکور هزاره بودند. هزاره‌ها می‌دانند که باید بینوایان تاریخ از راه دانایی و کسب علم، خود را تثبیت نمایند. هزاره‌ها در طول تاریخ طعم تلخ و زهرآگین تبعیض را چشیده‌اند.

قانون سهمیه بندی کانکور، منحرف ساختن مسیر برق، نسل کشی دانایی در مراکز آموزشی و دانشگاه‌ها، حمله بر مساجد و سالون های ورزشی همه حملات سیستماتیک و هدفمند هستند.‌ همه این حملات تروریستی تحت نام داعش و طالب و حقانی یک هدف دارند، فقط می‌خواهند جلوی رشد و ترقی هزاره‌ها را بگیرند. متاسفانه در سطح رهبری حکومت هم نشانه‌هایی از عدم صداقت وجود دارد و اعمال تبعیض را بصورت مستقیم و کشتار نسل فرهنگی و دانایی را بصورت غیر مستقیم توسط گروه‌های تروریستی علیه هزاره‌ها اعمال می‌کنند.

یکی از این شهدای دانایی برادرم محمد حسین مفکر است، محمد حسین مفکر در ۲۶ دلو ۱۳۸۰ و ۲۰۰۱ میلادی در دایمیرداد قریه بدرغه به دنیا آمد. پدرم حاجی چمن علی رئیس از بیماری لاعلاج رنج می‌برد. مفکر هنوز ده ساله بود که پدر در اثر این بیماری لاعلاج دار فانی را وداع گفت و به ابدیت پیوست. مرگ پدر برای تمام خانواده غم انگیز و طاقت فرسا بود، اما محمد حسین مفکر درد پدر را زیاد حس نمی‌کرد چون هنوز کودکی بیش نبود و محمد حسین کوچکترین فرزند خانواده بود. بعد از مرگ پدر در ۱۳۸۹/۱۰/۴ تربیت و تعلیم محمد مستقیم بر دوش مادر افتاد. مادر قهرمان با مشقت و رنج در تعلیم و تربیت و دانایی محمد از هیچ گونه تلاش دریغ نکرد، تا اینکه فرزندش در آینده مصدر خدمت برای انسان باشد.

محمد حسین ابتدا مکتب را در لیسه یوسف بنگی واقع نقاش در نزدیکی خانه‌اش آغاز کرد، در مکاتب دولتی در افغانستان متاسفانه کیفیت آموزش پایین می‌باشد به همین علت مادر و برادران محمد حسین مفکر وی را به مکتب خصوصی به اسم تلاش دانش ثبت نام کردند، وی شاگرد متوسط صنف اش بود، محمد برعلاوه اینکه دروس مکتب اش را دنبال میکرد؛ به فوتبال هم علاقه خاص داشت. وی با هم کلاسی هایش فوتبال بازی میکرد. محمد اهمیت زبان انگلیسی را هم درک می‌کرد، وی از کورس ستاره که یکی از خوشنام ترین و در عین حال فعال‌ترین کورس زبان انگلیسی می‌باشد، در سال ۱۳۹۷ دیپلم اش را گرفت. زبان انگلیسی را جدی خوانده بود و روان و فصیح صحبت می‌کرد.

محمد حسین مفکر یکی از آینده دار ترین جوانان این سرزمین بود، آرزو های زیاد داشت. در سال ۱۳۹۸ خانواده مفکر از نقاش دشت برچی کوچیدند و به قلعه نو دشت برچی مسکن گزیدند. مفکر هم بخاطر دوری راه از مکتب تلاش دانش به مکتب سیدالشهدا سه پارچه نمود. مفکر صنف یازدهم را با موفقیت تمام کرد در مکتب سیدالشهدا اما متاسفانه صنف دوازهم را این جوان برومند و مستعد تمام نتوانست.

یگانه راه بینوایان تاریخ دانش اندوزی است، هزاره یکی از بینواترین مردم جهان است، بینوایی و محرومیت از صفت بارز هزاره است. اگر بگوییم نام دیگر هزاره بینوا است، شاید زیاد اشتباه نکرده باشیم. بینوایان تاریخ راه نجات شان از محرومیت و فقر و بیکاری و رنج و محنت و تبعیض و تاریکی، دانایی و علم اندوزی است. محمد حسین مفکر هم از طبقه بینوا بود، باید می‌آموخت و آگاه می‌شد. شهید دانایی، مفکر از زمانی که حکومت علم و دانش را سهمیه بندی ساخت، ضریب تلاش و بلند بردن ظرفیت اش را چند برابر از قبل افزایش داد. شهید دانایی، مفکر از ستمدیدگان و بینوایان این مرز و بوم بود، مفکر در صنف دهم و یازدهم بود که مضامین ساینسی را بصورت اساسی و اصولی در کورس های‌ مطرح دشت برچی فرا گرفت.

مفکر آن سال آمادگی کانکور را در آموزشگاه کوثر دانش گرفته بود. مفکر شهید گاهی چای صبح را می‌خورد و اکثرا هم میل به چای صبح نداشت، مکتب میرفت تا ساعت ده بجه در مکتب بود. از نبود درس و معلم در مکتب شکایت داشت، بنا دوست داشت که اکثر اوقات بجای مکتب رفتن در خانه درس‌های مکتب و کورس اش را تعقیب نماید. شهید مفکر بعد از صرف غذای چاشت به طرف کورس کوثر دانش حرکت می‌کرد تا ساعت ۴ عصر در کورس کوثر دانش در کلاس‌های آمادگی کانکور بود. بعدن خانه می‌آمد و شب از ساعت ۸ تا ۱۲ الی ۱ شب درس می‌خواند.

محمد حسین مفکر تحت تاثیر اندیشه‌های برادرش ناظر حسین دور اندیش قرار گرفته بود. دور اندیش یکی از پر مطالعه ترین جوانان است. مفکر بیشترین پرسش هایش را از دور اندیش می پرسید و پاسخ آنها را جویا می‌شد. دور اندیش بر علاوه اینکه یک مهندس ورزیده است، مطالعات اش در علوم اجتماعی و فلسفی و تاریخی برازنده است. مفکر و دور اندیش نه تنها برادر که دوست و رفیق و هم اتاقی و شاید دو همراز نیز بودند. دور اندیش برای شهید مفکر یکی از جدی ترین معلمان زندگی اش بود. مفکر بسیاری از حقایق زندگی و معنای زندگی و بسیار از علوم طبیعی و انسانی را از برادرش ناظر حسین دور اندیش فرا گرفت. مفکر از اخلاق حمیده برخوردار بود. مفکر خوش طبع و بزله گو بود، هرگاه در جمع دوستانه می نشست، برای اینکه در لبان دوستان اش خنده بیاورد و رنج دوستانش را بکاهد، مفکر فکاهی می گفت و دوستان اش را می‌خنداند. عبدالواحد منش پسر مامای مفکر از دوستان صمیمی وی بود، شهید دانایی محمد حسین مفکر با منش از عمق دل می خندیدند و با احساس و از ته دل قصه می‌کردند.

هزاره بودن و هزاره زندگی کردن در افغانستان سخت و دشوار است. هزاره درد تاریخی دارد. شاید سایر اقلیت‌های قومی_ مذهبی هم مانند هزاره‌ها از درد تبعیض تاریخی رنج ببرد اما نه به اندازه انسان هزاره. من اطمینان دارم که هیچ گروه قومی در افغانستان اکثریت نیست. افغانستان از گروه‌های قومی و اقلیت‌ها تشکیل شده است. کسانی که ادعای اکثریت قومی را دارند در واقع می‌خواهند سلطه قومی را ابزار قرار داده و می‌خواهند قدرت سیاسی و اقتصادی را تصاحب کنند، که چنین کرده‌اند. هیچ جای شک نیست که پشتون ها با استفاده از اکثریت سازی قوم پشتون و اقلیت سازی سایر اقوام در فکر هژمونی اقتدار سیاسی هستند. حاکمان پشتون در طول تاریخ زمانیکه حرف از امتیازات و اقتدار سیاسی و فرصت‌ها و منابع اقتصادی باشد بدون درنگ حرف اکثریت قومی را پیش می‌کشند اما زمانیکه انتقاد از کارنامه سیاسی شان شود و مسوولیت تاریخی حاکمان مورد پرسش قرار بگیرند متاسفانه مسوولیت را بدوش نمی‌گیرند.

سربازگیری داعش و طالب از کدام گروه قومی است، اصلا رهبران این گروه های تروریستی از کجا هستند؟ چرا گروه تروریستی طالبان سرکوب نمی‌شوند، ریشه این گروه افراطی در بین کدام قوم است؟ چرا مسیر جلریز از وجود طالبان پاکسازی نمی‌شود، آیا طالبان واقعا یک قدرت شکست ناپذیر است یا نه عواطف فاشیسم اجازه نمی‌دهد چون نمی‌خواهند که خون طالب بریزند برای اینکه فرقی بین خون طالب و غنی احمدزی و کرزی و حکمتیار و زلمی خلیل زاد وجود ندارد. چرا سایر مدافعان از سایر اقوام غیر پشتون سرکوب می‌شوند صدها تانک و توپ و هاموی برای گرفتاری شان فرستاده می‌شوند. مگر جرم علی پور و جبهه مقاومت زیاد تر از طالبان است؟ بزرگترین میراث فرهنگی جهان (مجسمه بودا) توسط برادران ناراضی کرزی و غنی نابود شد، حالا چه کسی مسوولیت این نابودی را بدوش می‌گیرد؟ طی یک دهه، میلیاردها دلار جهان در افغانستان سرازیر شد، آیا زیرساخت‌های افغانستان ساخته شد؟ آیا میزان فقر و بیکاری کاهش پیدا کرد؟ اگر جواب مثبت است پس چرا ۷۰ درصد جمعیت با فقر دست و پنجه نرم می‌کنند؟ آیا بخش سکتور خصوصی رشد کرد و آیا واقعا در افغانستان کالایی تولید می‌شود که با حداقل معیار جهانی برابری کند؟ آیا معلم ما با روان آرام تدریس می‌کند، بدون دغدغه پول؟ آیا افغانستان برای چندمین سال پیاپی در رده‌های نخست فاسدترین کشور جهان قرار ندارد؟

قیومی، زاخیلوال، فاروق وردگ، احدی، رولا غنی، شکست کابل بانک توسط برادر کرزی، دزدی از بودجه کرونا توسط وحید عمر، دزدی از کد ۹۱، همه و همه یک وجه مشترک دارند که همه دزدان از یک گروه قومی هستند. این‌ها فقط یک نمونه کوچک هستند که بیان کردم پس واقعا چه کسی و کدام گروه قومی باید مسوولیت این همه بدبختی را که بر مردم افغانستان تحمیل شده است بگیرند؟ اصلا چه کسی مقصر است؟ انتخابات افغانستان با چه رسوایی و با کدام معیار جهانی و ارزش‌های دموکراتیک برگزار شد؟ درد هزاره یک درد تاریخی است. همه ستمدیدگان افغانستان به نوع هزاره اند.

چشم دید من از حادثه سوم عقرب ۱۳۹۹

یک روز قبل از سوم عقرب یعنی روز جمعه دوم عقرب با برادرم محمد حسین مفکر چای صبح را در کنار مادرم صرف کردیم. روز های جمعه کورس کوثر دانش آزمون آزمایشی کانکور برگزار می‌کرد، محمد حسین هر روز جمعه بصورت منظم در آزمون آزمایشی کانکور کوثر دانش شرکت می‌کرد.

دوم عقرب در خانه نشسته بودیم که محمد حسین مفکر از کورس کوثر دانش برگشته بود و امتحان را سپری کرده بود و از محمد پرسیدم: چیز بخوریم برادرم؟

گفت: تخم مرغ

چه لذت داشت صبحانه آن صبح جمعه در کنار برادر و مادرم. از محمد پرسیدم که نمرات ات در کانکور آزمایشی به چند رسیده؟ گفت ۸۵، بسیار خرسند شدم در عین حال امیدوار.

محمد حسین مفکر انسان بسیار با احتیاط بود هر وقت به طرف کورس می رفت ماسک داشت. تمام توصیه‌های صحی را رعایت می‌کرد. همین طور بعد از صرف صبحانه در کنار تکیه گاه دلم یعنی محمد حسین مفکر خانه را ترک کردم و به دکان رفتم. نزدیکی چاشت بود که برادرم محمد حسین مفکر با ناهید در دکان آمد گفتم کجا محمد! گفت برای ناظر حسین و کاکای نان ببرم در شرکت گاز. خوب ناهید را در نزد من گذاشت و آدرس شرکت گاز را گرفت من هم برایش آدرس دادم. وی غذا را از خانه آورده بود، به سمت شرکت گاز حرکت کرد. بعد از بیست دقیقه و یا نیم ساعت برگشت به طرف دکان پاکت دادم کمی جلغوزه گرفت و ناهید را گرفت و راهی خانه خواهرش در کته بلندی شد. خواهر زاده هایش را بسیار دوست داشت، بهاره و حسنیه و کمیل(داریوش) خواهر زاده های مفکر هستند. شاید یک ساعت یا بیشتر در خانه خواهرش در دوم عقرب روز جمعه ملاقات داشت و بعد از بازدید حسنیه خواهر زاده و ناهید برادر زاده اش را با خود می آورد خانه.

در ۲۶ میزان ۱۳۹۹ ما سالگرد تولد ناهید را گرفتیم که محمد حسین مفکر عکس می گرفت. شب وقتی از دکان به خانه برگشتم حسنیه خواهر زاده ما هم آمده بود. دقیقا همان شب گلپی پخته کرده بود، انار خوردیم. محمد مثل سابق می‌خندید با ناهید و حسنیه قصه و شوخی می‌کرد. حسنیه می‌گفت برایم آشک پخته کنید، حسنیه دخترک سه ساله بیش نبود، محمد از شوخی گلپی را نشان میداد و می گفت همین آشک است دیگه. باز می‌خندید. همگی ما بطرف بستر خواب رفتیم . محمد مثل سابق آن شب تا ساعت یک درس خواند و تمرین ریاضی و فیزیک و کیمیا انجام داد تا در کانکور موفق شود. آن شب آخرین شب حیات محمد بود، محمد آنقدر شیفته درس و مطالعه بود که همان آخرین شب زندگی را نیز با مطالعه سپری کرد. محمد امید به زندگی داشت، امید به آینده داشت، امید به افغانستان عاری از خشونت و نفرت داشت.

سوم عقرب محمد صبح وقت از خواب بیدار می‌شود و صبحانه را می‌خورد و روانه مکتب می‌شود، محمد معمولا در صبحانه تخم مرغ نوش جان می‌کرد اما همان صبح شیر خورد. رابطه محمد با همه ما رابطه نیک و حسنه بود اما رابطه محمد با مادرم و برادرم بسیار خاص و ویژه بود. همان صبح سوم عقرب مادرم برای محمد صبحانه می آورد و سپس محمد راهی مکتب سیدالشهدا می‌شود. محمد همان سال از مکتب فارغ می‌شد، محمد صنف دوازه بود و قرار بود وارد دانشگاه شود و تحصیلات عالی اش را ادامه بدهد. متاسفانه من در سوم عقرب محمد را ندیدم نه در موقع وضو گرفتن و نه هم در موقع چای صبح. محمد شاید ساعت ۱۰ یا ۱۱ از مکتب بر می‌گردد. همان چاشت در خانه بولانی پخته کرده بود، محمد حسین همراه ناهید و حسنیه نان چاشت را صرف کرده و آمادگی رفتن به طرف کورس را می‌گیرد. محمد حسین مفکر بعد از صرف غذای چاشت و ادای نماز بطرف کورس کوثر دانش حرکت می‌کند. محمد امید به آینده داشت، محمد یکی از آینده دار ترین جوانان بود، محمد نمی‌دانست و انتظار نداشت که سوم عقرب یا ۲۴ اکتبر ۲۰۲۰ آخرین روز حیات اش است.

من دکان بودم و برادرم ناظر حسین دور اندیش در شرکت گاز مصروف بود، شاید ساعت چهار بود ویا هم از چهار دقایق گذشته بود، که در چهار راهی شهدا محل کار ما زمزمه شد که در پل خشک انتحاری شده، من نمی‌دانم اصلا یادم نیست که آن روز فیسبوک ام را باز کردم یا نت ضعیف بود. برای مامایم امان زنگ زدم تلفن اش مصروف ویا هم خاموش بود در این وقت برادرم ناظر حسین دور اندیش از محل کارش در چهار راهی شهدا آمد با حالت پریشان و مضطرب گفت انتحار شده در کورس کوثر دانش، وی گفت من می‌روم پل خشک بعدا مرا ترک کرد من فورا برای محمد حسین مفکر زنگ زدم تلفن اش زنگ می‌خورد اما جواب نمی‌دهد کمی امیدوار شدم گفتم شاید پسانتر جواب دهد. دکان را ترک کردم خانه آمدم گفتم محمد نیامده گفتند نه!!!! گفتم تلفن اش زنگ می خورد گفت تلفن اش خانه است. در خانه ابتدا کسی خبر نداشت که در کورس کوثر دانش حمله انتحاری شده است.

خانه را به مقصد پل خشک ترک کردم، وجودم لبریز از ترس و اضطراب شده، هی پیش خدا التماس می‌کنم که محمد ما زنده و سلامت باشد. فقط سلامتی محمد را می‌خواستم و هرچه دار و ندار مرا بگیرد فقط برادرم محمد سلامت باشد. با ناظر تماس می‌گیرم و احوال محمد را می‌پرسم گاهی جواب میدهد و پاسخ منفی است و گاهی جواب نمی‌دهد. در خانه تماس می‌گیرم مبادا اینکه برادرم خانه رسیده باشد. متاسفانه جواب منفی منفی است. هوا کاملا تاریک شده بود، پل خشک رسیدم شفاخانه عالمی را بررسی کردم. نام یک تعداد شهدا و مجروحین را نوشته بود اما اسم محمد نبود خوشحال شدم که محمد ما زنده است. بعد از چند دقیقه ناظر حسین برادرم، حاجی حسین، غدیر، امان ماما هایم و عبدالواحد پسر مامایم و همچنان عباس نواسه عمه ام با ما در پل خشک ملحق شدند. همگی ما در جستجوی محمد حسین هستیم. تصمیم گرفتیم که شفاخانه‌ها را بگردیم تا محمد را پیدا کنیم. ناظر، حاجی حسین و عبدالواحد منش به شفاخانه وطن واقع نقاش دشت برچی رفتند و من و امان و غدیر و عباس راهی شفاخانه علی جناح شدیم. من حالم بهم ریخته بود، حس بد داشتم. کم کم پیش بینی می‌کردم که محمد یا زخمی است و یا هم شهید. با خود کلنجار می‌رفتم شهادت محمد را باور نمی‌کردم اما با خود می‌گفتم احتمالا محمد زخمی شده باشد. همچنان در آن لحظات امید داشتم که محمد به خانه برگشته باشد برای کاکایم مرتب زنگ می زدم اما پاسخ کاکایم نه نه نه بود!!!!!! کم کم‌ امیدم به یاس مبدل می‌شد و تا اینکه در شفاخانه علی جناح رسیدیم. به محض اینکه وارد حویلی شفاخانه شدم دویدم تا به داخل سالون شفاخانه شدم، ابتدا سراغ مجروحین را گرفتم، در اتاق که مجروحین بود، هیچ کسی را اجازه نمی‌دادند. بعد از اصرار زیاد گفت پایوازان این مجروحین یافت شده است، به خود لرزیدم. دویدم به طرف پارچه کاغذ که در دیوار سالون نصب شده بود و در آن شهرت مجروحین نوشته شده بود. اسم محمد نبود، اضطراب ام بیشتر و بیشتر شد از داکتری پرسیدم شهدا کجاست؟ با دست اشاره کرد به طرف یک دهلیز یا هم سالون، بدون معطلی دویدم آنطرف. در سالون رسیدم که شهدا افتیده است. به سیمای پاک شهدای دانایی با دقت نگاه می‌کنم تا اینکه مبادا برادرم آنجا نباشد. دقیق یادم نیست، بعد از شهید دوم یا هم شهید سوم برادر شهیدم محمد حسین مفکر را یافتم، نمی‌دانم بر صورت اش افتیدم دنیا پیش چشمانم تاریک شده بود، من بیچاره هی فریاد می زدم و داکتر صدا می‌زدم شاید برادرم زنده باشد. تلفن ام مکرر زنگ می‌خورد نه پاسخ داشتم و نه هم جرات پاسخ گفتن.

در عقرب معمولا هوا سرد می‌شود محمد حسین مفکر ما هم تازه کرتی زمستانی اش را پوشیده بود، کرتی که با خون اش آلوده شده بود. امان، غدیر و عباس نزدم آمد نعش خون آلود برادرم را دید. کارت کورس کوثر دانش در بالای سینه شهدا قرار داشت، کارت محمد هم در پهلویش بود. برادرم ناظر حسین دور اندیش برایم زنگ زد، گفت محمد را یافتید؟ فقط گفتم آری بیاید محمد در شفاخانه علی جناح است.‌ من از همه مهمتر به مادرم فکر می‌کردم، چگونه پیکر فرزندش را در خانه ببریم؟ چگونه مرگ فرزندش را باور کند؟ من می‌ترسیدم که شهادت محمد باعث خاتمه دادن به زندگی مادرم نشود. کاکایم ذاکر حسین در خانه بود، برایش زنگ زدم، با کاکایم واقعیت را گفتم چون می‌دانستم که طعم حوادث تلخ را بسیار چشیده و این مرگ جوان را باور می‌کند. گفتم کاکای، محمد شهید شده است و در شفاخانه علی جناح است. گفت می‌آیم. برادرم ناظر حسین دور اندیش آمد با پیکر خون آلود برادر اش مواجه شد، برایش تکان‌دهنده بود، شوکه خورد. هی دست شهید را گرفته و صورت اش را بوسه می‌زند. رابطه محمد و ناظر از نوع خاص بود. محمد با ناظر نه تنها برادر بود که دوست و رفیق و همدل و همراز و هم اتاقی بود. ناظر برای محمد تاثیرگذارترین معلم زندگی اش بود. همه پرسش هایش را با برادرش ناظر حسین دور اندیش در میان می‌گذاشت و پاسخ می‌گرفت. در این اواخر محمد با برادرش ناظر حسین دور اندیش بصورت دائم و مستمر انگلیسی تکلم می‌کرد.‌ بعد از دقایق امان مامایم با سایر اقوام و دوستان از طریق تلفن شهادت محمد را اعلان کرد. من یکی به مادرم فکر می‌کردم که با کدام روی فرزند جوان و رشید و دوست داشتنی اش را بصورت بی جان و خون آلود در خانه ببریم.

برنامه فرهنگی و هنری همراه با نمایشگاه عکس در پاریس-فرانسهشنبه، 19 اکتبر 2024ویژه برنامه فرهنگی و هنری به ابتکار انجمن ک...
20/10/2024

برنامه فرهنگی و هنری همراه با نمایشگاه عکس در پاریس-فرانسه
شنبه، 19 اکتبر 2024

ویژه برنامه فرهنگی و هنری به ابتکار انجمن کلبه دوست، شهرداری الفوغویل پاریس و انجمن افغان فرانسه، با عنوان «فریاد زنان افغانستان» و نمایشگاه عکسی از امیر علی محمدی با عنوان «از جنگ تا جاده‌های تبعید» در سالن مرکز فرهنگی شهر الفوغویل برگزار شد.
این مراسم با اجرای خانم کتی لیغن-سکرتر انجمن کلبه دوست و با حضور آقای فلیپ کغخ- معاون شهردار، و شانمخ آماند- مسئول انجمن افغان فرانسه، همچنین شاعران، هنرمندان و مهمانانی از کشورهای آلمان، بلژیک و شهرهای اطراف پاریس برگزار شد.
در ابتدای مراسم، نمایشگاه عکسی افتتاح شد که تصاویری از مسیرهای پرچالش مهاجرت از دل جنگ‌های ویرانگر تا جاده‌های تبعید را به نمایش گذاشته بود. این مجموعه شامل 50 قطعه عکس با موضوعات مهاجرت از افغانستان، ایران، یونان و فرانسه بود که روایت مهاجرت را از نگاه مهاجران به تصویر می‌کشید.
حاضران از نمایشگاه بازدید کرده و سپس مجری برنامه توضیحاتی در مورد مراسم و اهداف آن ارائه داد.
امیر علی محمدی در سخنرانی خود به توصیف مسیرهای پرمخاطره مهاجرت و چالش‌های زندگی مهاجران در کمپ‌های زیر خیمه‌ها پرداخت و خاطرات خود را با حاضران به اشتراک گذاشت.
رضا رضایی، معاون انجمن کلبه دوست، با اشاره به حوادث مرزی اخیر بین افغانستان و ایران که منجر به کشته شدن بیش از 300 نفر شده است، درباره آسیب‌پذیری مهاجران و نتایج مهاجرت صحبت کرد. وی افزود که این نمایشگاه فرصتی برای بازدیدکنندگان است تا برداشت‌های خود را از موضوع مهاجرت داشته باشند. او همچنین درباره شب شعر «فریاد زنان افغانستان» و ضرورت آن در شرایط فعلی که زنان افغان از حقوق ابتدایی خود محروم شده‌اند، سخن گفت و تأکید کرد که وظیفه تمامی فعالان اجتماعی و نهادهای فرهنگی، به ویژه دیاسپورای افغانستان، این است که صدای زنان افغانستان باشند. او اطمینان داد که انجمن کلبه دوست همچنان حامی حقوق زنان خواهد بود.
آقای فلیپ کغخ، معاون شهردار، نیز از همکاری بین شهرداری و انجمن کلبه دوست سخن گفت و افزود که شهردار الفوغویل، جناب لوک کاروناس، همچنان به تعهدات خود با انجمن پایبند است. وی از فعالیت‌های انجمن تقدیر کرد و آمادگی شهرداری برای همکاری‌های بیشتر را اعلام کرد.
در بخش دیگری از مراسم، لوح تقدیری از سوی انجمن کلبه دوست و شهرداری الفوغویل توسط فلیپ کغخ به تعدادی از هنرمندان و شاعران از جمله رضا واثق، محمد اسماعیل صفدری، فاطمه سجادی، شانمخ آماند و علی امید، به پاس فعالیت‌های فرهنگی، هنری و اجتماعی آن‌ها، اهدا شد.
بخش دوم برنامه
پنل شعرخوانی با مجری‌گری بخش فرانسوی توسط آقای شانمخ آماند و بخش فارسی توسط خانم فاطمه سجادی، با حضور شاعران (رضا واثق، سیما ابراهیمی، حمیده علی‌زاده، اوا ابراهیمی، ذکی وطندوست، راتب نوری و محمد رسول علی‌زاده) و مجریان برنامه برگزار شد.
شاعران، اشعار حماسی خود درباره جایگاه زنان افغانستان را به دو زبان فارسی و فرانسوی دکلمه کردند. بسیاری از این اشعار برگرفته از کتاب «فریاد زنان افغانستان» و سروده‌هایی از شاعران معاصر افغانستان از آن میان (محمد اسماعیل صفدری، زهرا حسین‌زاده، محبوبه ابراهیمی، مهتاب ساحل، ماه‌روخ نیاز، مریم سپهر، نفیسه اظهر، هما آذر، زهرا موسوی و صدا سلطانی) بود که به بی‌عدالتی‌ها، جنگ، نسل‌کشی هزاره‌ها، خشونت علیه زنان، مشکلات مهاجرت، و محرومیت زنان افغانستان از تحصیل و کار پرداختند.
این مراسم با استقبال گرم حاضران همراه بود و صدای زنان افغانستان، پیام مهاجرت در آن منعکس شد.
در پایان، تعدادی از مهمانان به میزبانی انجمن کلبه دوست در منزل رضا رضایی دعوت شدند و در آنجا نیز درباره فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی که صدای مردم افغانستان در فرانسه را چطور بازتاب ‌دهد؟ صجبت و گفتگو شد.

تصاویر از امیر علی محمدی و بشیر حسینی

20/10/2024
نمایشگاه فرهنگی در شهر ازرلون، ایالت نوردراین-وستفالن- آلمانشنبه، ۱۲ اکتبر ۲۰۲۴مجمع فرهنگی و اداره شهر Iserlohn/ ازرلون ...
14/10/2024

نمایشگاه فرهنگی در شهر ازرلون، ایالت نوردراین-وستفالن- آلمان
شنبه، ۱۲ اکتبر ۲۰۲۴
مجمع فرهنگی و اداره شهر Iserlohn/ ازرلون نمایشگاه فرهنگی‌ای را در الکساندرهوهه تیاتر پارک ازرلون/Parktheater Iserlohn برگزار کرده بودند.
این اولین نمایشگاه فرهنگی بود به نقل از اداره شهر داری با بیش از 200 شرکت کننده و یک نمایشگاه تجاری با بیش از 50 غرفه تا ساعت 6 بعد از ظهر در چند مرحله با حضور افراد مختلف و نمایش فرهنگ‌های متفاوت نشان داد که در شهر ازرلون چقدر تفاوت‌های فرهنگی و هنری زیبا جمع شده است.
در این نمایشگاه، از جانب افغانستان، انجمن هزاره‌ ضمن برپایی غرفه‌ای فرهنگی که صنایع دستی و دیگر فعالیت‌های اجتماعی خود را به نمایش گذاشته بود، گروه موسیقی خورشید از برلین نیز هفت برنامه موسیقی اجرا کرد:
۱. آهنگ «یکک یاری دارم از شیخ‌علی» اجرای گروهی از گروه موسیقی خورشید؛
۲. آهنگ «دخترک کوه‌بند»،اجرای یعقوب یعقوبی با دمبوره؛
۳. آهنگ «آمدی از راه بدخشان»،اجرای سلمان علی همنواز با کیبورد؛
۴. دکلمه شعر «دلبری خمتوما، از راضیه کریمی» توسط بانو آذر مهدوی و راضیه کریمی؛
۵. آهنگ فلکلور هزارگی «عاشق نادو» توسط رخشانه هنردوست با دمبوره؛
۶. آهنگ «آودیده، از راضیه کریمی» با اجرای دوگانه راضیه کریمی و یعقوب یعقوبی؛
۷. آهنگ «آغی نگار» اجرای گروهی ازگروه موسیقی خورشید همراه با یک تیاتر نامزادی اجرا گردید.
هدف از این اجراها، رساندن صدای صلح، عشق، دوستی و فرهنگ مردم هزاره به مردم آلمان و دیگر هنرمندان که از کشورهای مختلف مقیم شهر ازرلون بودند و فرهنگ های شان با زبان موسیقی در بین دها گروه موسیقی به نمایش گذاشتند، با استقبال گرم از سوی آقای مایکل جویت/ Michael Joithe شهردار و دیگر مقامات دولتی و اشتراک کنندگان آلمانی و خارجی های مقیم این شهر مواجه شد.
آقای علی براتی، نماینده انجمن هزاره‌ در شهر ازرلون، هدف از برگزاری و هماهنگی این برنامه را حضور فعال فرهنگی هزاره‌های افغانستان مقیم این شهر عنوان کرد و افزود که این انجمن همواره در راستای صلح و دوستی برنامه‌های متنوعی برگزار کرده و تلاش دارد تا صدای مردم افغانستان را برای دادخواهی و احقاق حقوق، به ویژه برای کسانی که درشرایط دشوار افغانستان قرار دارند، به گوش جهانیان برساند.
موسیقی دمبوره یکی از قدیمی‌ترین و محبوب‌ترین سبک‌های موسیقی فولکلور در مناطق مختلف افغانستان و به‌ویژه در میان مردم هزاره و ترکمن‌های این کشور است. دمبوره، که گاهی به آن "تنبور" نیز گفته می‌شود، یک ساز زهی سنتی با دو تار است که با دست نواخته می‌شود. این ساز صدای مخصوص و دلنشینی دارد و غالباً برای بیان احساسات عمیق، روایت داستان‌های عاشقانه، و حکایت‌های تاریخی و اسطوره‌ای به کار می‌رود.
دمبوره به‌عنوان ساز موسیقی فولکلور، به‌طور خاص در میان هزاره‌ها نقش بسیار مهمی در مراسم فرهنگی، جشن‌ها و گردهمایی‌های اجتماعی دارد. اجرای آهنگ‌های سنتی و اشعار عاشقانه یا حماسی، همراه با دمبوره، یک بخش حیاتی از هویت موسیقیایی مردم این مناطق است.
سبک‌های اجرایی دمبوره با ریتم‌های ساده و گاهی پیچیده همراه است که نوازنده با ضربات متوالی و خاصی بر تارهای آن می‌نوازد. صدای متمایز و هم‌زمان غم‌انگیز و نشاط‌بخش این ساز، برای روایت داستان‌های عشق، غربت، جنگ و صلح بسیار مناسب است.

تصاویر از محمد عالمی

Address


Alerts

Be the first to know and let us send you an email when The Republic Of Silence جمهوری سکوت posts news and promotions. Your email address will not be used for any other purpose, and you can unsubscribe at any time.

Contact The Business

Send a message to The Republic Of Silence جمهوری سکوت:

Videos

Shortcuts

  • Address
  • Telephone
  • Alerts
  • Contact The Business
  • Videos
  • Claim ownership or report listing
  • Want your business to be the top-listed Media Company?

Share